(١) نزد بلغا آنست كه الفاظ خاص غير مشترك را بمجرد قصد صنعت لوازم ارد مثاله. مصراع. مجنون چورباب وچنگ بر سر. مثال ديكر. مصراع. سر مگردان كه خاك پاي توام. در مصراع دوم سر براى پاى بتكلف اورده است چهـ مقصود از سر مكردان آنست كه اعراض مكن ودر اصطلاح رو مگردان گويند اما از جهت لوازم چون بگويد كه خاك پاى توام سر مگردان گفت واصطلاح را بگردانيد ودر مصراع اوّل چنگ را سبب لوازم رباب اورده ومراد از چنگ اينجا دست است اصطلاح را بگردانيد چهـ در اصطلاح دست بر سر گويند نه چنگ بر سر اين همه از جامع الصنائع است. (٢) نزد بلغا ان است كه ايراد الفاظ لوازم براى صحت معني بود نه بمجرد قصد صنعت لوازم مثاله. فرقدان گر دست يابد سر نهد در زير پات اين سخن داند كسي كش فرقدان اورده است سر وپاكه لوازم اند ايشان براى صحت معني است نه مجرد قصد صنعت لوازم. (٣) در اصطلاح صوفيه عبارت است از انوار ساطعه كه لامع ميشود باهل رايات از ارباب نفوس طاهرة پس منعكس ميشود از خيال بحس مشترك ومشاهده كرده ميشود بحواس ظاهره كذا في لطائف اللغات.