نوبهار بهار آمد ز كيهان صورت خود را دميد باد نوروزي به بستان طلعت ديبا كشيد زينت خود را نديدستى بيابان را ببين اين شگفت اندر بيابان صورت خود را كه ديد قافيه اوّل بر نون دوم بر تا سوم بر الف چهارم بر دال پس قافيها اگر پيوسته بود آن را مقرون خوانند واگر كلمه در ميان قوافي واسطه شود آن را متوسط گويند چنانچهـ. موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون والعلوم ج ١ ٨٣٦ ذو الوجهين: ..... ص: ٨٣٦
نوبهار بهار آمد ز كيهان صورت خود را دميد باد نوروزي به بستان طلعت ديبا كشيد زينت خود را نديدستى بيابان را ببين اين شگفت اندر بيابان صورت خود را كه ديد قافيه اوّل بر نون دوم بر تا سوم بر الف چهارم بر دال پس قافيها اگر پيوسته بود آن را مقرون خوانند واگر كلمه در ميان قوافي واسطه شود آن را متوسط گويند چنانچهـ. رخ نگارم چوارغوان بر قمر است بر نگارم چو پرنيان بر حمر است بر آنگهى كه بخندد لبان شيرينش درست گوئي چون ناروان بر گهر است كلمه بر ميان دو قافيه كه ارغوان وقمر باشد واسطه شده تا آخر مكرر گرديده در پارسى اينست ذو القافيتين كه مذكور شد فاما در تازي به روش ديگر است كه مسمى است بتشريع انتهى پس تخالف معنيين بسبب تخالف اصطلاحين است. (١) نزد بلغاء آنست كه لفظ مشترك مشتمل بر دو معنى تام باشد وآن معني هر دو يا حقيقي باشند يا مجازي ويا يكى حقيقي وديگرى مجازي وهر دو معنى مراد متكلم باشد واگر لفظ مشترك مشتملبر زياده از دو معنى باشد آن را ذو المعاني نامند مثال ذو المعنيين. بهر انديشه چندان ريختم در كه كرده عالمى را گوشها پر گوشها دو معنى حقيقي دارد يكى جمع گوش دوم جمع گوشه وهر دو معنى تام ومراد متكلم است ومثال ذو المعاني. چوبرق ميگذرد پيش چشم ما خندان بدان نظر كه ز ما چشمها روان گردد لفظ چشمها سه معنى دارد يكى آنكه گريان گردد دوم آنكه جويها روان گردد سوم آنكه از حيرت چشمها رود وهر سه معنى مراد متكلم است وذو المعنيين غامض تعريف اين تعريف ذو المعنيين است الا آنكه اينجا يك معنى بلغت ديگر است مثاله. بر سر آب بوده ايم كه شاه ناگهان [در] رسيد بر سر ما لفظ ما در پارسى جمع متكلم است ودر عربي بمعنى آب است وهر دو معنى مراد متكلم است مثال ديگر. پايمردي او ز عظم صفات زده اينك به روى عزى لات لات در عربي نام بتى است ودر هندوى لكد را گويند وهر دو معنى مستقيمند كذا في جامع الصنائع.