وَلا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ تعليل للامر بالصفح وحث على الامتثال وتنبيه على ان العفو عن الكافر الخائن احسان فضلا عن العفو عن غيره: قال السعدي
عدو را بالطاف كردن به بند ... كه نتوان بريدن بتيغ وكمند
چودشمن كرم بيند ولطف وجود ... نيايد دگر خبث ازو در وجود
وگر خواجه با دشمنان نيك خوست ... بسى بر نيايد كه كردند دوست
وكان عليه السلام محسنا له مكارم اخلاق يضيق نطاق بيان الواصفين عنها: ومن حكايات المولوى قدس الله سره فى المثنوى
كافران مهمان پيغمبر شدند ... وقت شام ايشان بمسجد آمدند
گفت اى ياران من قسمت كنيد ... كه شما پر از من وخوى منيد
هر يكى يارى يكى مهمان گزيد ... در ميان يك زفت بود وبي نديد
جسم ضخمى داشت كس او را نبرد ... ماند در مسجد چواندر جامه درد
مصطفى بردش چوواماند از همه ... هفت بز شيرده بر در رمه
كه مقيم خانه بودندى بزان ... بهر دوشيدن براى وقت خوان
نان وآش وشير آن هر هفت بز ... خورد آن بوقحط عوج ابن غز
جمله اهل بيت خشم آلو شدند ... كه همه در شير بز طامع شدند
معده طبلى خوار همچون طبل كرد ... قسم هجده آدمي تنها بخورد
وقت خفتن رفت ودر حجره نشست ... پس كنيزك از غضب در را ببست
از برون زنجير در را درفكند ... كه ازو بد خشمگين ودردمند
كبر را از نيم شب تا صبحدم ... چون تقاضا آمد ودرد شكم
از فراش خويش سويى در شتافت ... دست بر در چونهاد او بسته يافت
در گشادن حيله كرد آن حيله ساز ... نوع نوع وخود نشد آن بند باز
شد تقاضا بر تقاضا خانه تنگ ... ماند او حيران وبي درمان ودنگ
حيله كرد واو بخواب اندر خزيد ... خويشتن در خواب ودر ويرانه ديد
زانكه ويرانه بد اندر خاطرش ... شد بخواب اندر همانجا منظرش
خويش در ويرانه خالى چوديد ... او چنان محتاج واندر دم بريد
گشت بيدار وبديد آن جامه خواب ... بر حدث ديوانه شد از اضطراب
گفت خوابم بدتر از بيداريم ... كه خورم آن سو واين سو مى ريم
بانگ مى زد وا ثبورا وا ثبور ... همچنانكه كافر اندر قعر گور
منتظر كه كى شود اين شب بسر ... يا برآيد در گشادن بانگ در
تا گريزد او چوتيرى از كمان ... تا نبيند هيچكس او را چنان
مصطفى صبح آمد ودر را گشاد ... صبح آن گمراه را او راه داد
جامه خواب پر حدث را يك فضول ... قاصدان آورد در پيش رسول